۱۸ شهریور ۱۴۰۳، دومین سالگرد درگذشت مهسا امینی، نه صرفاً یادآور یک تراژدی انسانی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است که پیامدهای آن همچنان بر ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور سایه انداخته است.
در این یادداشت تحلیلی، نگاهی خواهیم داشت به ابعاد مختلف پدیدهای که با نام «مهسا امینی» آغاز شد، اما به سرعت به بحران مشروعیت، شکاف نسلی، تغییر در نگرشهای اجتماعی و بازتعریف مفاهیم قدرت و مقاومت منجر شد.
۱. از رخداد تا بحران: مهسا بهمثابه جرقه یک اعتراض فراگیر:
مرگ مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ را نمیتوان صرفاً یک حادثه شخصی یا انفرادی تلقی کرد. آنچه این رویداد را به جنبش بدل کرد، همزمانی آن با انباشت نارضایتیهای اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی بود که در لایههای مختلف جامعه ایران وجود داشت.پیش از این رخداد، جامعه با تورم بیسابقه، کاهش ارزش پول ملی، فساد ساختاری و فشارهای ناشی از تحریمهای بینالمللی دست و پنجه نرم میکرد. اما مرگ مهسا، موضوع "حجاب اجباری" را به مثابه نمادی از کنترل بدن، سلب اختیار و تقابل شهروند با دولت بازنمایی کرد. بدینترتیب، مطالبه از «لغو گشت ارشاد» فراتر رفت و به پرسش از مشروعیت حاکمیت در تنظیم سبک زندگی مردم بدل شد.
۲. زن، زندگی، آزادی؛ بازتعریف مفاهیم بنیادین
شعار محوری جنبش پس از مهسا — «زن، زندگی، آزادی» — بیانی ساده اما عمیق از تحولی مفهومی بود که در جامعه شکل گرفت.
-
زن: دیگر نه به عنوان سوژهای تحت کنترل، بلکه به عنوان فاعل اجتماعی که خواهان تصمیمگیری مستقل است.
-
زندگی: نماد کیفیت زیستن، کرامت انسانی، و حق بر بدن و انتخاب.
-
آزادی: فراتر از آزادی سیاسی، شامل آزادیهای مدنی، فرهنگی و فردی.
این شعار به سرعت از مرزهای ایران فراتر رفت و مورد استقبال جنبشهای فمینیستی، حقوق بشری و ضداقتدارگرایی در سراسر جهان قرار گرفت. این نشان از جهانیشدن مسأله ایران داشت؛ جایی که تجربه زیستهی یک جامعه به یک نماد جهانی بدل میشود.
۳. گسست نسلی و فروپاشی روایت رسمی
جنبش پس از مهسا امینی نشان داد که میان نسل جوان ایرانی (بهویژه متولدان دهه ۸۰ و ۹۰) با روایت رسمی حاکمیت، شکافی عمیق ایجاد شده است. برای نخستینبار، نسلی وارد میدان کنش سیاسی شد که نه تجربه جنگ دارد، نه انقلاب، و نه حتی اصلاحات دهه ۷۰ برایش معنای خاصی دارد.
این نسل با استفاده از ابزارهایی مانند شبکههای اجتماعی، کنش خلاقانه، و طرد گفتمانهای رسمی، تلاش کرد نظم موجود را به چالش بکشد. در مقابل، ساختار قدرت تلاش کرد با سرکوب سختافزاری، قطع اینترنت و اعمال فشار امنیتی از گسترش این گفتمان جلوگیری کند.
اما همانطور که تجربههای جهانی نیز نشان دادهاند، سرکوب شاید اعتراضات خیابانی را خاموش کند، اما مطالبات را از بین نمیبرد؛ بلکه آنها را به لایههای زیرین جامعه میراند.
۴. پیامدهای نهادی و بازتاب بینالمللی
در سطح داخلی، گرچه نهادهایی مانند گشت ارشاد بهطور موقت از خیابانها کنار رفتند یا با تغییر شکل بازگشتند، اما تغییرات بنیادی در سیاستهای کلان حاکمیتی مشاهده نشد. این خود، باعث تشدید بیاعتمادی عمومی به نهادهای رسمی و گسترش حس بیعدالتی شد.
در عرصه بینالمللی، ماجرای مهسا امینی به ابزاری برای فشار دیپلماتیک علیه ایران بدل شد. اتحادیه اروپا و ایالات متحده تحریمهایی علیه برخی مقامات و نهادها وضع کردند. همچنین، پرونده ایران در نهادهای حقوق بشری مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل بهطور جدیتری پیگیری شد.
همزمان، افکار عمومی جهانی نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران حساستر شد؛ مسئلهای که هزینه مشروعیت بینالمللی برای دولت ایران را افزایش داد.
۵. به کجا رسیدهایم؟ چشمانداز و پرسشهای باز
اکنون که یک سال از آن خیزش گذشته، جامعه ایران در وضعیتی پارادوکسیکال به سر میبرد:
-
از یک سو، سرکوب شدید باعث شده سطح آشکار کنش سیاسی کاهش یابد.
-
اما از سوی دیگر، تحول در نگرش عمومی، افول سرمایه اجتماعی حکومت، و افزایش کنشگری پنهان نشان میدهد که جامعه در حال بازآرایی خود است.
پرسشهای کلیدی باقیمانده عبارتاند از:
-
آیا نظام سیاسی ایران توان پاسخگویی به مطالبات متراکم را دارد؟
-
شکافهای نسلی، جنسیتی و طبقاتی تا کجا قابل مدیریتاند؟
-
کنشهای مدنی و جنبشهای اجتماعی در نبود نهادهای واسط (احزاب، رسانه آزاد، نهاد مدنی مستقل) چگونه دوام میآورند؟
-
و در نهایت: آیا پس از مهسا، نقطه بازگشتی باقی مانده است؟
نتیجهگیری: مهسا بهعنوان نشانهشناسی یک تغییر
مهسا امینی دیگر تنها یک نام نیست؛ او نمادی از تغییر در حال وقوع است. رخدادی که در نگاه اول شاید یک تراژدی فردی بود، اما در لایههای زیرین، حامل پیام یک دگرگونی ساختاری در جامعه ایران است.
سالگرد مهسا، فرصتی است برای تحلیل، تأمل و بازاندیشی در مورد ایرانِ امروز: کشوری میان تناقضها، در مسیر گذار، و ایستاده بر لبه انتخابی تاریخی.
امیرپالوانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر