۱۴۰۴ شهریور ۲۶, چهارشنبه

کودکان قربانی در خیزش ۱۴۰۱: نقض آشکار حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی




خیزش «زن، زندگی، آزادی» که پس از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد، یکی از خونین‌ترین فصل‌های معاصر ایران را رقم زد. در این اعتراضات، جمهوری اسلامی با خشونتی گسترده و سازمان‌یافته به مقابله با مردم برخاست و تعداد زیادی کودک و نوجوان نیز در میان کشته‌شدگان بودند.
مرگ کودکان معترض یا حتی تماشاگر خیابان‌ها، نقض آشکار حق بنیادین حیات است؛ حقی که مطابق کنوانسیون حقوق کودک، دولت‌ها موظف به تضمین آن‌اند.
نام‌هایی چون کیان پیرفلک، پسر ۹ ساله‌ای که در ایذه در ماشین کنار خانواده‌اش با شلیک مستقیم کشته شد، یا سارینا اسماعیل‌زاده و نیکا شاکرمی، دو دختر نوجوانی که در کرج و تهران به‌دلیل ضرب‌وشتم و سرکوب خیابانی جان باختند، امروز به نماد مقاومت یک نسل بدل شده‌اند.
اسراء پناهی، دانش‌آموز ۱۵ ساله اردبیلی، نیز پس از امتناع از حضور در مراسم حکومتی و در پی ضرب و جرح نیروهای امنیتی جان خود را از دست داد.
همچنین ابوالفضل امیرعطایی، نوجوانی ۱۶ ساله از شهر ری، پس از ماه‌ها تحمل جراحات ناشی از گلوله نیروهای امنیتی درگذشت.
این نام‌ها تنها نمونه‌هایی از ده‌ها کودک قربانی‌اند که صدای بی‌صدایان شدند.
روش‌های سرکوب به‌کاررفته علیه مردم — شلیک گلوله‌های جنگی و ساچمه‌ای، استفاده از گاز اشک‌آور در فواصل نزدیک، ضرب‌وشتم با باتوم و بازداشت‌های خودسرانه — بارها از سوی نهادهای بین‌المللی مستند شده و به‌عنوان «استفاده نامتناسب و غیرقانونی از زور» شناخته شده است. چنین اقداماتی نه‌تنها ناقض قوانین داخلی بلکه نقض آشکار تعهدات بین‌المللی ایران است.
کشته شدن کودکان در اعتراضات ۱۴۰۱ پیامدهایی سنگین برای جامعه دارد:خانواده‌هایی داغدار، نسلی زخم‌خورده و آینده‌ای سرشار از بی‌اعتمادی به حاکمیت.
جامعه بین‌المللی نیز این وقایع را نشانه‌ای از جنایت‌های گسترده دانسته و خواستار تحقیقات مستقل، حقیقت‌یابی و پاسخگویی مسئولان جمهوری اسلامی شده است.
تکرار این فجایع زمانی متوقف می‌شود که روایت قربانیان زنده نگه داشته شود، مستندسازی ادامه یابد و فشار مدنی و حقوقی در سطح ملی و جهانی افزایش پیدا کند.
نام و یاد کودکان کشته‌شده نه فقط سوگی جمعی بلکه سندی از نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران امروز است.
نقض آشکار حقوق بشر:
جمهوری اسلامی با استفاده از گلوله‌های جنگی و ساچمه‌ای، شلیک در فاصله نزدیک، ضرب‌وشتم با باتوم، بازداشت‌های خودسرانه و شکنجه، اصول بنیادین حقوق بشر را نقض کرد. این اقدامات برخلاف تعهدات بین‌المللی ایران در قبال میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق کودک هستند؛ اسنادی که به‌صراحت بر حق حیات، آزادی بیان و آزادی تجمع مسالمت‌آمیز تأکید دارند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر (UDHR):
ماده ۳: هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
ماده ۵: هیچ کس نباید مورد شکنجه یا مجازات و رفتار ظالمانه و غیرانسانی قرار گیرد.
ماده ۹: هیچ‌کس نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید شود.
ماده ۱۹: هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد.
ماده ۲۰: هر کس حق آزادی اجتماع و تشکیل انجمن‌های مسالمت‌آمیز دارد.
میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) — که ایران عضو آن است:
ماده ۶: حق ذاتی حیات که باید توسط قانون حمایت شود.
ماده ۷: منع شکنجه و رفتار غیرانسانی.
ماده ۹: حق آزادی و امنیت شخصی؛ ممنوعیت بازداشت خودسرانه.
ماده ۱۹: آزادی بیان.
ماده ۲۱: آزادی تجمع مسالمت‌آمیز.
کنوانسیون حقوق کودک (CRC) — که ایران نیز آن را پذیرفته است:
ماده ۶: حق ذاتی زندگی برای هر کودک.
ماده ۳۷: ممنوعیت شکنجه، بازداشت خودسرانه و مجازات‌های بی‌رحمانه.
ماده ۱۳ و ۱۵: حق آزادی بیان و حق تشکیل اجتماعات.
نقض اصول قانون اساسی ایران
قانون اساسی جمهوری اسلامی خود نیز چنین رفتاری را منع کرده است:
اصل ۲۲: حیثیت، جان، مال، حقوق و مسکن افراد از تعرض مصون است.
اصل ۲۳: تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض قرار داد.
اصل ۲۷: تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح و به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است.
اصل ۳۲ و ۳۸: بازداشت خودسرانه، شکنجه و اجبار به اعتراف ممنوع اعلام شده است.
با این حال، کشتار و بازداشت کودکان معترض نقض صریح همین اصول داخلی است که حاکمیت مدعی پاسداری از آن است.
پیامدها و ضرورت دادخواهی:
قتل کودکان و نوجوانان نه‌تنها خانواده‌ها را داغدار کرده، بلکه اعتماد عمومی به عدالت و قانون را نیز فرو ریخته است. جامعه جهانی این رفتار را مصداق «جنایت علیه بشریت» دانسته و خواستار حقیقت‌یابی و پاسخگویی مقامات جمهوری اسلامی شده است.
پیگیری حقوقی، هم در داخل و هم در نهادهای بین‌المللی، و ثبت روایت‌های قربانیان، تنها راه جلوگیری از تکرار چنین فجایعی است.
نام و یاد این کودکان سندی زنده از نقض حقوق بشر و قانون اساسی ایران است؛ سندی که تا تحقق عدالت نباید خاموش شود.



بابک شهابی ، زندانی سیاسی اعدام شد

بامداد امروز حکم اعدام بابک شهبازی ، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، در ایران اجرا شد.پرونده او سرشار از ابهام،تناقض و ایرادات حقوقی بود و دیوان عالی کشور سه بار بدون توجه به شواهد و نقایص،درخواست اعاده دادرسی او را رد کرده بود.
اتهام شهبازی بر اساس ماده ۶ قانون مقابله با اقدامات خصمانه اسرائیل مطرح شد، اما هیچ مدرکی دال بر همکاری عملی یا دسترسی او به اطلاعات محرمانه ارائه نشد.تنها استناد پرونده به اعترافاتی بودکه تحت شکنجه و فشار از او و دیگر زندانیان اخذ شده بود؛ اعترافاتی که هرگز به صورت کتبی امضا نکردواعلام کرد با تهدیدو اجبار بیان بوده است.
افزون بر این، یک نامه که او خطاب به رئیس‌جمهور اوکراین نوشته بود،به‌طور ساختگی به نامه‌ای خطاب به اسرائیل تحریف شد و مبنای اصلی اتهام علیه او قرار گرفت.

قانون اساسی :
اصل۲۲-رعایت حقوق ذاتی و شهروندی 
اصل۳۴-رعایت حقوق انسانی توسط قانون 

اعلامیه جهانی حقوق بشر: 
ماده۳-حق حیات برای همه 
ماده۸-رعایت حقوق انسانی توسط قانون 
ماده۱۰_حق محاکمه قانونی برای همه
ماده۲۲-حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی 

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران 

۱۴۰۴ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

مهسا امینی؛ یک سال بعد، پژواک صدایی خاموش‌نشدنی


مهسا امینی؛ یک سال پس از بحران مشروعیت و بازتعریف نظم اجتماعی

۱۸ شهریور ۱۴۰۳، دومین سالگرد درگذشت مهسا امینی، نه صرفاً یادآور یک تراژدی انسانی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است که پیامدهای آن همچنان بر ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور سایه انداخته است.

در این یادداشت تحلیلی، نگاهی خواهیم داشت به ابعاد مختلف پدیده‌ای که با نام «مهسا امینی» آغاز شد، اما به سرعت به بحران مشروعیت، شکاف نسلی، تغییر در نگرش‌های اجتماعی و بازتعریف مفاهیم قدرت و مقاومت منجر شد.

۱. از رخداد تا بحران: مهسا به‌مثابه جرقه یک اعتراض فراگیر:

مرگ مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ را نمی‌توان صرفاً یک حادثه شخصی یا انفرادی تلقی کرد. آنچه این رویداد را به جنبش بدل کرد، هم‌زمانی آن با انباشت نارضایتی‌های اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی بود که در لایه‌های مختلف جامعه ایران وجود داشت.پیش از این رخداد، جامعه با تورم بی‌سابقه، کاهش ارزش پول ملی، فساد ساختاری و فشارهای ناشی از تحریم‌های بین‌المللی دست و پنجه نرم می‌کرد. اما مرگ مهسا، موضوع "حجاب اجباری" را به مثابه نمادی از کنترل بدن، سلب اختیار و تقابل شهروند با دولت بازنمایی کرد. بدین‌ترتیب، مطالبه از «لغو گشت ارشاد» فراتر رفت و به پرسش از مشروعیت حاکمیت در تنظیم سبک زندگی مردم بدل شد.

۲. زن، زندگی، آزادی؛ بازتعریف مفاهیم بنیادین

شعار محوری جنبش پس از مهسا — «زن، زندگی، آزادی» — بیانی ساده اما عمیق از تحولی مفهومی بود که در جامعه شکل گرفت.

  • زن: دیگر نه به عنوان سوژه‌ای تحت کنترل، بلکه به عنوان فاعل اجتماعی که خواهان تصمیم‌گیری مستقل است.

  • زندگی: نماد کیفیت زیستن، کرامت انسانی، و حق بر بدن و انتخاب.

  • آزادی: فراتر از آزادی سیاسی، شامل آزادی‌های مدنی، فرهنگی و فردی.

این شعار به سرعت از مرزهای ایران فراتر رفت و مورد استقبال جنبش‌های فمینیستی، حقوق بشری و ضداقتدارگرایی در سراسر جهان قرار گرفت. این نشان از جهانی‌شدن مسأله ایران داشت؛ جایی که تجربه زیسته‌ی یک جامعه به یک نماد جهانی بدل می‌شود.

۳. گسست نسلی و فروپاشی روایت رسمی

جنبش پس از مهسا امینی نشان داد که میان نسل جوان ایرانی (به‌ویژه متولدان دهه ۸۰ و ۹۰) با روایت رسمی حاکمیت، شکافی عمیق ایجاد شده است. برای نخستین‌بار، نسلی وارد میدان کنش سیاسی شد که نه تجربه جنگ دارد، نه انقلاب، و نه حتی اصلاحات دهه ۷۰ برایش معنای خاصی دارد.

این نسل با استفاده از ابزارهایی مانند شبکه‌های اجتماعی، کنش خلاقانه، و طرد گفتمان‌های رسمی، تلاش کرد نظم موجود را به چالش بکشد. در مقابل، ساختار قدرت تلاش کرد با سرکوب سخت‌افزاری، قطع اینترنت و اعمال فشار امنیتی از گسترش این گفتمان جلوگیری کند.

اما همان‌طور که تجربه‌های جهانی نیز نشان داده‌اند، سرکوب شاید اعتراضات خیابانی را خاموش کند، اما مطالبات را از بین نمی‌برد؛ بلکه آن‌ها را به لایه‌های زیرین جامعه می‌راند.

۴. پیامدهای نهادی و بازتاب بین‌المللی

در سطح داخلی، گرچه نهادهایی مانند گشت ارشاد به‌طور موقت از خیابان‌ها کنار رفتند یا با تغییر شکل بازگشتند، اما تغییرات بنیادی در سیاست‌های کلان حاکمیتی مشاهده نشد. این خود، باعث تشدید بی‌اعتمادی عمومی به نهادهای رسمی و گسترش حس بی‌عدالتی شد.

در عرصه بین‌المللی، ماجرای مهسا امینی به ابزاری برای فشار دیپلماتیک علیه ایران بدل شد. اتحادیه اروپا و ایالات متحده تحریم‌هایی علیه برخی مقامات و نهادها وضع کردند. همچنین، پرونده ایران در نهادهای حقوق بشری مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل به‌طور جدی‌تری پیگیری شد.

همزمان، افکار عمومی جهانی نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران حساس‌تر شد؛ مسئله‌ای که هزینه مشروعیت بین‌المللی برای دولت ایران را افزایش داد.

۵. به کجا رسیده‌ایم؟ چشم‌انداز و پرسش‌های باز

اکنون که یک سال از آن خیزش گذشته، جامعه ایران در وضعیتی پارادوکسیکال به سر می‌برد:

  • از یک سو، سرکوب شدید باعث شده سطح آشکار کنش سیاسی کاهش یابد.

  • اما از سوی دیگر، تحول در نگرش عمومی، افول سرمایه اجتماعی حکومت، و افزایش کنشگری پنهان نشان می‌دهد که جامعه در حال بازآرایی خود است.

پرسش‌های کلیدی باقی‌مانده عبارت‌اند از:

  • آیا نظام سیاسی ایران توان پاسخگویی به مطالبات متراکم را دارد؟

  • شکاف‌های نسلی، جنسیتی و طبقاتی تا کجا قابل مدیریت‌اند؟

  • کنش‌های مدنی و جنبش‌های اجتماعی در نبود نهادهای واسط (احزاب، رسانه آزاد، نهاد مدنی مستقل) چگونه دوام می‌آورند؟

  • و در نهایت: آیا پس از مهسا، نقطه بازگشتی باقی مانده است؟

نتیجه‌گیری: مهسا به‌عنوان نشانه‌شناسی یک تغییر

مهسا امینی دیگر تنها یک نام نیست؛ او نمادی از تغییر در حال وقوع است. رخدادی که در نگاه اول شاید یک تراژدی فردی بود، اما در لایه‌های زیرین، حامل پیام یک دگرگونی ساختاری در جامعه ایران است.

سالگرد مهسا، فرصتی است برای تحلیل، تأمل و بازاندیشی در مورد ایرانِ امروز: کشوری میان تناقض‌ها، در مسیر گذار، و ایستاده بر لبه انتخابی تاریخی.

امیرپالوانه

پست های ویژه

دادگاه انقلاب از 57 تا به اکنون

همانطوری که از نام دادگاه انقلاب پیداست،این دادگاه ها پس از وقوع یک انقلاب در پاره ای از کشورها تشکیل می شوند ، تا ضمن رسیدگی سریع و با شدت،...

پست های پرطرفدار