حتی اگر دیکتاتورهای معروف تاریخ مثل هیتلر و
موسولینی را که فاصلهٔ زمانی بسیاری با ما دارند کنار بگذاریم، در سه دههٔ گذشته
بسیاری از دیکتاتورهای جهان سقوط کردهاند و درعین حال بسیاری از آنها نیز سقوط نکردند و در
حالی که قدرت را در چنگ داشتند از دنیا رفتند. اما آنها که سقوط کردند و تعدادشان
هم کم نیست به روشهایی متفاوت و در شرایط مختلفی از سریر قدرت به زیر کشیده شده
و سرنوشتهای متفاوتی داشتهاند. سرنوشت دیکتاتور ایران در شرایط قوت گرفتن جنبش
اعتراضی و چالش جدی حکومت و نیز تنگتر شدن عرصه بر اقتدارگرایان اسلامگرا و غیر
اسلامگرا در منطقهٔ خاورمیانه با کدام یک از شش سرنوشت زیر شباهت بیشتری خواهد
داشت؟ کدام سرنوشت به نفع مردم و گذار به دموکراسی خواهد بود و کدام به ضرر آن؟ و
کدام سرنوشت به نفع خامنهای و خانواده خواهد بود؟
مبارک و بن علی و عیدی امین: این میتواند بهترین سرنوشت برای خامنهای و اعضای خانوادهٔ او
باشد. آنها میتوانند از همین لحظه به فکر رزرو هتل در ونزوئلا، روسیه یا سودان
باشند. به احتمال زیاد اعضای خانواده با یک کشور آفریقایی موافقت نخواهند کرد و
سودان در فرایند نظارت استصوابی وتو خواهد شد. کسانی که خریدهای خود را در لندن
انجام میدادهاند به سودان رضایت نخواهند داد. مشکل روسها نیز گذاشتن بار هزینهها
بر خانوادهٔ خامنهای بیش از خدمات است، چنان که در نیروگاه هستهای بوشهر عمل
کردهاند. سوریه را در این فهرست از آغاز باید کنار گذاشت، چون تا آن زمان ممکن
است حکومت بشار اسد خود ساقط شده باشد.سرنوشت قذافی و خانواده این فرصت را به
خامنهای داده است تا در صورت بالا گرفتن اعتراضات دست به دیوانگی نزده و جان خود
و اعضای خانوادهاش را به خطر نیندازد. کنارهگیری و خروج از کشور کممخاطرهترین
روش مواجهه با مخالفت عمومی مردم است. بن علی به احتمال زیاد همانند عیدی امین، دیکتاتور
اوگاندا، در تبعید خواهد مرد. مبارک همچنان در مصر است و سرنوشت وی چندان مشخص نیست،
اما با کنارهگیری از کشتار بیشتر جلوگیری کرد و مردم مصر به او حق محاکمهٔ عادلانه
را خواهند داد.
صدام و قذافی: این
سرنوشت بدترین سناریو برای مردم ایران است. این سناریو در شرایطی عملیاتی میشود
که کشور مورد حملهٔ نظامی واقع شده یا جنگ داخلی در جریان باشد. رفتارهای حکومت
خامنهای بیشترین شباهت را با رفتار صدام و قذافی داشته است. همچنین برخی همراهان
و وفاداران خامنهای ظرفیت کشتن افراد با تانک در خیابان یا حمله با هواپیما به
شهرهای کشور را دارا هستند. حکومتهای صدام و قذافی در دورهٔ حکومت خویش پروندهای
سنگین برای خود در جامعهٔ جهانی برساختند، از انفجار هواپیمای مسافربری تا حملهٔ
نظامی به کشوری دیگر. کشورهای غربی بلافاصله پس از این گونه اقدامات در پی سقوط آنها
برنیامدند، بلکه صبر پیشه کردند تا در بدترین شرایط و ضعیفترین وضعیت به سراغ آنها
بیایند. حکومت صدام هنگامی مورد حمله قرار گرفت که در بدترین شرایط پس از حدود ده
سال تحریم نفتی قرار داشت و تانکهای آمریکایی پس از دو هفته از آغاز جنگ به بغداد
رسیدند. در نهایت صدام در یک گودال شکار و اعدام شد. دو پسرش، عدی و قصی، نیز در
یک عملیات نظامی کشته شدند. هواپیماها و موشکهای ناتو هنگامی به قذافی و نیروهایش
حمله کردند که نیمی از کشورش را از دست داده بود و انقلابیون آماده بودند به نیروهای
ناتو برای بمباران کاخهای وی خوشامد بگویند و حتی در این جهت اصرار داشتند. کار
قذافی بدانجا رسیده که هر شب باید جای خوابش را تغییر دهد و حتی با این تغییرات در
یکی از حملات ناتو پسر و سه نوهاش به قتل رسیدند.
چائوشسکو: او
پس از بازگشت از تهران در شرایط سقوط امپراتوری کمونیستی پس از یک محاکمهٔ دو
ساعته به همراه همسرش توسط انقلابیون رومانیایی اعدام شد. او دوستی برای خود باقی
نگذاشته بود، حتی در ارتش. خامنهای نیز در طی دو دهه مرتبا از دوستانش کاسته و بر
دشمنانش افزوده است (آخرین آنها ظاهرا احمدینژاد و شرکا هستند).اگر خامنهای
همچنان به جنایاتش ادامه دهد (تا آنجا که پیرمردی هشتاد ساله، سیامک پورزند، از
رنجی که سربازان گمنام امام زمان بر وی تحمیل کردهاند چارهای جز خودکشی نمیبیند)
دیگر عقلای قوم و فعالان ضد خشونت نخواهند توانست خامنهای و خانواده را از دست
براندازان نظامش نجات دهند. عقلای قوم خواهند گفت: «بگذارید رسم رهبرکشی را ملغی
کنیم» تا رهبران فاسد و مستبد و آدمخوار از کنارهگیری نهراسند، اما براندازانی که
خامنهای و رفقا در زندان آنها را شکنجه کرده و عزیزانشان را بر دار کردهاند به
سادگی کوتاه نخواهند آمد. ظاهرا بیش از همه، وفاداران به حکومت و مقامات منصوب
خامنهای در نیروهای امنیتی و نظامی برای تحقق این سناریو تلاش میکردهاند. هیچ
گروهی از این سناریو منتفع نخواهد شد.
چارلز تیلور و عمر البشیر: این میتواند بهترین سرنوشت برای مردم ایران باشد، چون بدون ریختن
خون و با تمسک به قوانین بینالمللی دیکتاتور خود را به دست دادگاه و قانون میسپارند.
تیلور، دیکتاتور سابق لیبریا، و البشیر، دیکتاتور فعلی سودان، به دلیل اقدامات ضد
انسانی خود در دادگاه بینالمللی کیفری محاکمه شدهاند.تیلور در زندان و البشیر
هنوز حاکم سودان است، اما هر دو در زندانی خودساخته به سر میبرند، یکی در یک سلول
کوچک و دیگری در سلولی بزرگتر به نام سودان. علی خامنهای با جنایاتی که در دو
دههٔ گذشته انجام داده، بالاخص قتلهای زنجیرهای روشنفکران و نویسندگان و فعالان
سیاسی (تا حدود ۲۵۰ نفر)، کشتار بیش از صد نفر در جنبش اعتراضی سبز،اعدام صدها مخالف
رژیم بدون طی مراحل قانونی در زندان، و نیز مشارکت در قتلهای مخالفان سیاسی در
دههٔ شصت پروندهای قطور دارد که شورای امنیت سازمان ملل میتواند آن را به دادگاه
بینالمللی کیفری ارجاع دهد. این کار هنگامی انجام خواهد شد که فشار سیاسی در داخل
در حد چالش جدی حکومت افزایش پیدا کند و اعضای دائمی شورای امنیت یک بدیل قابل
اعتماد (دولت در سایهای که آمادهٔ همکاری با نهادهای بینالمللی باشد) برای آیندهٔ
سیاسی ایران در نظر داشته باشند و رفتار مجموعهٔ اپوزیسیون جمهوری اسلامی هنوز این
اطمینان را برای این اعضا ایجاد نکرده است.
میلوشویچ، پول پوت و پینوشه: با توجه به سن بالا، خامنهای در صورت محاکمه و زندانی شدن در زندان
جان خواهد داد. میلوشویچ، دیکتاتور صربستان، در سال ۲۰۰۶ در زندان مرد. پول پوت، دیکتاتور
کامبوج، پس از براندازی و بازداشت در حالی که منتظر محاکمه بود از دنیا رفت. پینوشه،
دیکتاتور شیلی، نیز در زندان افکار عمومی قرار داشت، اما علیرغم پروندههای بسیار
و قرار گرفتن تحت پیگرد قانونی بیرون از زندان جان سپرد. خامنهای احتمالا خود،
سرنوشت پینوشه را ترجیح میدهد، اما در دوران پس از سقوط، حتی با انقلابی آرام و
بدون خشونت، اگر در کشور بماند به سختی میتواند از چنگ قانون بگریزد. با توجه به
قدرت مطلقهٔ ولایت فقیه و سبک مدیریت خُرد خامنهای، او مستقیما در همهٔ جنایات رژیم
مشارکت داشته یا حداقل متهم ردیف اول است. این سناریو با فرض زندانی شدن و تحت تعقیب
واقع شدن دیکتاتور و نه قتل و خونریزی به نفع مردم و گذار به دموکراسی است.
ملاعمر و اسامه بن لادن: این دو در همکاری با یکدیگر دولت طالبان در افغانستان را اداره میکردند:
یکی نمایندهٔ خدا بر روی زمین بود و احکام شریعت را اجرا میکرد و دیگری منابع مالی
برای جنگ آن با اتحاد شمال و پرداخت به کارکنان دولت اسلامی را فراهم میآورد. در
اثر بلندپروازی و تصور برانداختن امپراتوری آمریکا هر دو پس از شکست نظامی به زندگی
پنهان روی آوردند و خانواده بن لادن در سراسر جهان پراکنده است و اگرچه ده سال طول
کشید،درنهایت اسامه به دست کماندوهای آمریکایی شکار شد و ملاعمروالظواهری در
فهرست شکارهای بعدی قراردارند. خامنهای هم نمایندهٔ خدا بر روی زمین است و هم
دشمنی تمامناشدنی با غرب دارد (ترکیب اسامه و ملاعمر) به شیرهای نفت نیز متصل است
(مثل بن لادن). کافی است با توجه به از دست دادن مشاوران باتجربهٔ خود در حکومتداری
یکی از بلندپروازیهای وی (مثل داستان اتمی) او را مستقیما در برابر قدرت نظامی
غرب قرار دهد و در این حال باید با برخی از اعضای خانواده به کوهها پناه برد یا
زندگی مخفی در یکی از شهرهای ایران را برگزیند تا در نهایت توسط «دشمن» خارجی یا
مخالف داخلی که آن قدر از آنها هراس داشته شکار شود. این سناریو همانند سناریوی قذافی
و صدام برای ایران و مردمش بسیار سهمگین است.
با توجه به فقدان روندها و جهتگیریهای مشخص
در ساختار سیاسی ایران و فردی و محفلی و تصادفی بودن تصمیمات در جمهوری اسلامی، پیشبینی
آیندهٔ سیاسی این کشور بسیار دشوار است. ممکن است حکومت خامنهای تا پایان عمر وی
تداوم پیدا کند و در عین حال ممکن است همین فردا یا تا چند ماه آینده سقوط کند.
حکومت جمهوری اسلامی بر اساس توازن قدرتی که در سطح بینالمللی و در داخل کشور
وجود دارد فعلا بر سر کار مانده است، اما با کوچکترین عاملی که این توازن را بر
هم زند پایههای لرزانش متزلزلتر شده و همه چیز فرو خواهد ریخت.
امیر پالوانه