۱۴۰۴ شهریور ۳۰, یکشنبه

عنوان: نقض حقوق زنان در ایران؛ واقعیت‌ها و امیدها


مقدمه:

حقوق بشر یعنی همه انسان‌ها، صرف‌نظر از جنسیت، قومیت یا باورشان، از کرامت و آزادی یکسان برخوردارند. یعنی هیچ‌کس نباید به خاطر زن یا مرد بودن از حقوقش محروم شود. اما در ایران، متأسفانه زنان با تبعیض‌های گسترده و سیستماتیک روبه‌رو هستند. این تبعیض‌ها فقط در رفتارهای اجتماعی و فرهنگی دیده نمی‌شود، بلکه در قوانین رسمی کشور هم نوشته شده و توسط حکومت اجرا می‌شود.

امروز می‌خواهم چند بخش اصلی از این نقض حقوق را با شما مرور کنم، با مثال‌ها توضیح بدهم، و در پایان درباره نقش خودمان و امیدهایی که وجود دارد صحبت کنیم.اعلامیه جهانی حقوق بشرکه توسط سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ تصویب شد، به صورت کلی حقوق بنیادین همه انسان‌ها را تضمین می‌کند، بدون تبعیض بر اساس جنسیت، نژاد، مذهب، یا وضعیت اجتماعی.

برای زنان، برخی اصول و مواد این اعلامیه اهمیت ویژه دارند:

۱-اصل برابری و عدم تبعیض (ماده ۱ و ۲). 

۲-حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی (ماده ۳).

۳-حق آموزش و تحصیل (ماده ۲۶).

۴-حق شرکت در زندگی اجتماعی و سیاسی (ماده ۲۱).

 5-حق کار و شرایط برابر (ماده ۲۳). حق تشکیل اتحادیه و حفاظت از منافع شغلی خود را دارند.

۶-حق مالکیت و دارایی (ماده ۱۷).

۷-حق ازدواج و خانواده (ماده ۱۶)

۸-حق مشارکت فرهنگی و علمی (ماده ۲۷).

۱-محدودیت‌های سیاسی و مدنی:زنان در ایران هنوز نمی‌توانند آزادانه در سیاست حضور داشته باشند. برای مثال:هیچ زنی نمی‌تواند رئیس‌جمهور شود، چون در قانون اساسی واژه‌ای به کار رفته که زنان را عملاً حذف می‌کند.در دادگاه‌ها، شهادت یک زن معمولاً نصف ارزش شهادت یک مرد است. یعنی صدای او نیمی از ارزش قانونی یک مرد دارد.بسیاری از زنانی که برای آزادی و برابری فعالیت می‌کنند، بازداشت یا به زندان محکوم می‌شوند.نمونه‌های شناخته‌شده‌ای مثل نرگس محمدی و نسرین ستوده نشان می‌دهند که زنان شجاع ایرانی بهای سنگینی برای حق‌طلبی خود می‌پردازند.

۲-قوانین خانواده و زندگی شخصی:در ایران، قوانین خانواده به نفع مردان و علیه زنان نوشته شده است.حق طلاق در اختیار مرد است و زن فقط در شرایط بسیار محدود می‌تواند درخواست طلاق بدهد و اجازه خروج از کشور برای زنان متأهل در دست شوهر است و حتی دختران مجرد هم برای گرفتن گذرنامه نیاز به اجازه پدر دارند و ازدواج دختران از ۱۳ سالگی و حتی پایین‌تر (با اجازه پدر و دادگاه) قانونی است. این یعنی کودکیِ بسیاری از دختران قربانی می‌شود و در موضوع حضانت هم، معمولاً قانون جانب مردان را می‌گیرد و زنان برای نگه داشتن فرزندشان با مشکلات زیادی روبه‌رو می‌شوند.

3-حجاب اجباری؛ نماد کنترل بر زنان: یکی از روشن‌ترین مثال‌های نقض حقوق زنان در ایران، حجاب اجباری است و زنان و دختران مجبورند نوع پوشش خود را طبق خواست حکومت انتخاب کنند.اگر کسی پوششی خارج از استانداردهای حکومت داشته باشد، با او برخورد می‌شود: جریمه، بازداشت، یا حتی خشونت خیابانی.اعتراض به حجاب اجباری، در واقع اعتراض به کل سیستمی است که می‌خواهد زنان را کنترل کند.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» پس از جان‌باختن مهسا (ژینا) امینی نشان داد که زنان دیگر این محدودیت را تحمل نمی‌کنند و جامعه هم از آنها حمایت می‌کند.

۴- تبعیض اقتصادی و شغلی:زنان در ایران در محیط کار هم با مشکلات زیادی مواجه‌اند، دستمزد زنان برای کار مشابه معمولاً کمتر از مردان است و نرخ بیکاری زنان، به‌خصوص زنان تحصیل‌کرده، بسیار بیشتر از مردان است و پست‌های مدیریتی و تصمیم‌گیری اغلب به مردان داده می‌شود و زنان کمتر فرصت رشد دارند.

۵-پیامدهای اجتماعی و انسانی:همه این تبعیض‌ها باعث مشکلات بزرگ‌تری در جامعه می‌شود و خشونت علیه زنان بیشتر می‌شود، چون قانون حمایت کافی نمی‌کند و نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان، نمی‌توانند توانایی‌ها و استعدادهایشان را به‌طور کامل به جامعه عرضه کنند واین تبعیض‌ها باعث ناامیدی، افسردگی، و حتی مهاجرت اجباری زنان می‌شود.

۶-مسئولیت جامعه جهانی:ایران عضو پیمان‌ها و میثاق‌های بین‌المللی حقوق بشر است. پس جامعه جهانی باید از حکومت ایران بخواهد که به تعهداتش عمل کند. سکوت در برابر نقض حقوق زنان، یعنی چشم بستن بر یک بحران انسانی بزرگ.۷- نقش زنان و امید به آینده:با وجود همه این مشکلات، زنان ایران ثابت کرده‌اند که نیروی اصلی تغییر هستند و در خیابان‌ها، در دانشگاه‌ها، در شبکه‌های اجتماعی و حتی در خانه‌ها، زنان هر روز مقاومت می‌کنند و جنبش (زن، زندگی، آزادی) نشان داد که خواست آزادی زنان دیگر فقط یک مطالبه فردی نیست، بلکه به مطالبه عمومی جامعه تبدیل شده است.

جمع‌بندی:

نمونه‌های فردی از نقض حقوق زنان در خیزش ۱۴۰۱برای آنکه عمق فاجعه نقض حقوق زنان در ایران را بهتر درک کنیم، کافی است به چهره‌ها و نام‌هایی فکر کنیم که هر کدام نماد یک درد بزرگ شدند.مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ ساله‌ای بود که تنها به خاطر نوع پوشش در خیابان دستگیر شد و چند ساعت بعد خانواده‌اش او را در بیمارستان دیدند، بی‌هوش و با آثار ضرب‌وجرح. مرگ او جرقه‌ای شد برای خیزشی که میلیون‌ها نفر را به خیابان‌ها آورد - نیکا شاکرمی، دختر ۱۶ ساله‌ای که در تهران در اعتراضات شرکت کرده بود. او ناپدید شد و پس از چند روز، جسدش با آثار ضربه به سر پیدا شد. خانواده‌اش تحت فشار شدید قرار گرفتند تا روایت رسمی حکومت را تکرار کنند - سارینا اسماعیل‌زاده، دیگر دختر ۱۶ ساله از کرج، با امیدها و آرزوهای نوجوانی به خیابان رفت - اسرا پناهی ۱۵ ساله، دانش‌آموز اردبیلی که پس از حضور در تجمع مدرسه و شعار علیه حکومت، به‌طور مشکوک جان باخت - پریا قبادی، زن ۲۵ ساله در کرمانشاه، کشته‌شدن با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی - دنیا فرهادی، دختر۱۷ ساله در اصفهان، جان‌باخته بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر - مریم ملازهی، زن بلوچ در زاهدان، یکی از قربانیان جمعه خونین (۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲) - آتنا دائمی فعال حقوق بشر و زنان، بارها بازداشت و زندانی به‌دلیل فعالیت‌های مدنی - الهام صادقی، زن جوانی که در کرج در اثر شلیک مستقیم کشته شد - سحر قریشی، نه بازیگر، بلکه یک زن معترض هم‌نام، که در اراک هدف گلوله قرار گرفت - مهسا پیرایی دختر مینو مجیدی، یکی از کشته‌شدگان ۲۹ شهریور - مریم سلیمیان، ۲۵ ساله، نقاش، یکی از کشته‌شدگان گزارش‌شده توسط سازمان حقوق بشر ایران - منصوره سگوند، ۱۹ ساله، اهل آبدانان، یکی از کشته‌شدگان - هسا زرین‌چنگ 32 ساله، فعال مدنی، از کشته‌شدگان - اسرا پناهی، ۱۵ ساله، دانش‌آموز اردبیلی که پس از حضور در تجمع مدرسه و شعار علیه حکومت، به‌طور مشکوک جان باخت - پریا قبادی، زن ۲۵ ساله در کرمانشاه، کشته‌شدن با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی - دنیا فرهادی دختر ۱۷ ساله در اصفهان، جان‌باخته بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر.

۱۴۰۴ شهریور ۲۶, چهارشنبه

کودکان قربانی در خیزش ۱۴۰۱: نقض آشکار حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی




خیزش «زن، زندگی، آزادی» که پس از کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در شهریور ۱۴۰۱ آغاز شد، یکی از خونین‌ترین فصل‌های معاصر ایران را رقم زد. در این اعتراضات، جمهوری اسلامی با خشونتی گسترده و سازمان‌یافته به مقابله با مردم برخاست و تعداد زیادی کودک و نوجوان نیز در میان کشته‌شدگان بودند.
مرگ کودکان معترض یا حتی تماشاگر خیابان‌ها، نقض آشکار حق بنیادین حیات است؛ حقی که مطابق کنوانسیون حقوق کودک، دولت‌ها موظف به تضمین آن‌اند.
نام‌هایی چون کیان پیرفلک، پسر ۹ ساله‌ای که در ایذه در ماشین کنار خانواده‌اش با شلیک مستقیم کشته شد، یا سارینا اسماعیل‌زاده و نیکا شاکرمی، دو دختر نوجوانی که در کرج و تهران به‌دلیل ضرب‌وشتم و سرکوب خیابانی جان باختند، امروز به نماد مقاومت یک نسل بدل شده‌اند.
اسراء پناهی، دانش‌آموز ۱۵ ساله اردبیلی، نیز پس از امتناع از حضور در مراسم حکومتی و در پی ضرب و جرح نیروهای امنیتی جان خود را از دست داد.
همچنین ابوالفضل امیرعطایی، نوجوانی ۱۶ ساله از شهر ری، پس از ماه‌ها تحمل جراحات ناشی از گلوله نیروهای امنیتی درگذشت.
این نام‌ها تنها نمونه‌هایی از ده‌ها کودک قربانی‌اند که صدای بی‌صدایان شدند.
روش‌های سرکوب به‌کاررفته علیه مردم — شلیک گلوله‌های جنگی و ساچمه‌ای، استفاده از گاز اشک‌آور در فواصل نزدیک، ضرب‌وشتم با باتوم و بازداشت‌های خودسرانه — بارها از سوی نهادهای بین‌المللی مستند شده و به‌عنوان «استفاده نامتناسب و غیرقانونی از زور» شناخته شده است. چنین اقداماتی نه‌تنها ناقض قوانین داخلی بلکه نقض آشکار تعهدات بین‌المللی ایران است.
کشته شدن کودکان در اعتراضات ۱۴۰۱ پیامدهایی سنگین برای جامعه دارد:خانواده‌هایی داغدار، نسلی زخم‌خورده و آینده‌ای سرشار از بی‌اعتمادی به حاکمیت.
جامعه بین‌المللی نیز این وقایع را نشانه‌ای از جنایت‌های گسترده دانسته و خواستار تحقیقات مستقل، حقیقت‌یابی و پاسخگویی مسئولان جمهوری اسلامی شده است.
تکرار این فجایع زمانی متوقف می‌شود که روایت قربانیان زنده نگه داشته شود، مستندسازی ادامه یابد و فشار مدنی و حقوقی در سطح ملی و جهانی افزایش پیدا کند.
نام و یاد کودکان کشته‌شده نه فقط سوگی جمعی بلکه سندی از نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران امروز است.
نقض آشکار حقوق بشر:
جمهوری اسلامی با استفاده از گلوله‌های جنگی و ساچمه‌ای، شلیک در فاصله نزدیک، ضرب‌وشتم با باتوم، بازداشت‌های خودسرانه و شکنجه، اصول بنیادین حقوق بشر را نقض کرد. این اقدامات برخلاف تعهدات بین‌المللی ایران در قبال میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون حقوق کودک هستند؛ اسنادی که به‌صراحت بر حق حیات، آزادی بیان و آزادی تجمع مسالمت‌آمیز تأکید دارند.
اعلامیه جهانی حقوق بشر (UDHR):
ماده ۳: هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد.
ماده ۵: هیچ کس نباید مورد شکنجه یا مجازات و رفتار ظالمانه و غیرانسانی قرار گیرد.
ماده ۹: هیچ‌کس نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید شود.
ماده ۱۹: هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد.
ماده ۲۰: هر کس حق آزادی اجتماع و تشکیل انجمن‌های مسالمت‌آمیز دارد.
میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) — که ایران عضو آن است:
ماده ۶: حق ذاتی حیات که باید توسط قانون حمایت شود.
ماده ۷: منع شکنجه و رفتار غیرانسانی.
ماده ۹: حق آزادی و امنیت شخصی؛ ممنوعیت بازداشت خودسرانه.
ماده ۱۹: آزادی بیان.
ماده ۲۱: آزادی تجمع مسالمت‌آمیز.
کنوانسیون حقوق کودک (CRC) — که ایران نیز آن را پذیرفته است:
ماده ۶: حق ذاتی زندگی برای هر کودک.
ماده ۳۷: ممنوعیت شکنجه، بازداشت خودسرانه و مجازات‌های بی‌رحمانه.
ماده ۱۳ و ۱۵: حق آزادی بیان و حق تشکیل اجتماعات.
نقض اصول قانون اساسی ایران
قانون اساسی جمهوری اسلامی خود نیز چنین رفتاری را منع کرده است:
اصل ۲۲: حیثیت، جان، مال، حقوق و مسکن افراد از تعرض مصون است.
اصل ۲۳: تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ‌کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض قرار داد.
اصل ۲۷: تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح و به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است.
اصل ۳۲ و ۳۸: بازداشت خودسرانه، شکنجه و اجبار به اعتراف ممنوع اعلام شده است.
با این حال، کشتار و بازداشت کودکان معترض نقض صریح همین اصول داخلی است که حاکمیت مدعی پاسداری از آن است.
پیامدها و ضرورت دادخواهی:
قتل کودکان و نوجوانان نه‌تنها خانواده‌ها را داغدار کرده، بلکه اعتماد عمومی به عدالت و قانون را نیز فرو ریخته است. جامعه جهانی این رفتار را مصداق «جنایت علیه بشریت» دانسته و خواستار حقیقت‌یابی و پاسخگویی مقامات جمهوری اسلامی شده است.
پیگیری حقوقی، هم در داخل و هم در نهادهای بین‌المللی، و ثبت روایت‌های قربانیان، تنها راه جلوگیری از تکرار چنین فجایعی است.
نام و یاد این کودکان سندی زنده از نقض حقوق بشر و قانون اساسی ایران است؛ سندی که تا تحقق عدالت نباید خاموش شود.



بابک شهابی ، زندانی سیاسی اعدام شد

بامداد امروز حکم اعدام بابک شهبازی ، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، در ایران اجرا شد.پرونده او سرشار از ابهام،تناقض و ایرادات حقوقی بود و دیوان عالی کشور سه بار بدون توجه به شواهد و نقایص،درخواست اعاده دادرسی او را رد کرده بود.
اتهام شهبازی بر اساس ماده ۶ قانون مقابله با اقدامات خصمانه اسرائیل مطرح شد، اما هیچ مدرکی دال بر همکاری عملی یا دسترسی او به اطلاعات محرمانه ارائه نشد.تنها استناد پرونده به اعترافاتی بودکه تحت شکنجه و فشار از او و دیگر زندانیان اخذ شده بود؛ اعترافاتی که هرگز به صورت کتبی امضا نکردواعلام کرد با تهدیدو اجبار بیان بوده است.
افزون بر این، یک نامه که او خطاب به رئیس‌جمهور اوکراین نوشته بود،به‌طور ساختگی به نامه‌ای خطاب به اسرائیل تحریف شد و مبنای اصلی اتهام علیه او قرار گرفت.

قانون اساسی :
اصل۲۲-رعایت حقوق ذاتی و شهروندی 
اصل۳۴-رعایت حقوق انسانی توسط قانون 

اعلامیه جهانی حقوق بشر: 
ماده۳-حق حیات برای همه 
ماده۸-رعایت حقوق انسانی توسط قانون 
ماده۱۰_حق محاکمه قانونی برای همه
ماده۲۲-حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی 

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران 

۱۴۰۴ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

مهسا امینی؛ یک سال بعد، پژواک صدایی خاموش‌نشدنی


مهسا امینی؛ یک سال پس از بحران مشروعیت و بازتعریف نظم اجتماعی

۱۸ شهریور ۱۴۰۳، دومین سالگرد درگذشت مهسا امینی، نه صرفاً یادآور یک تراژدی انسانی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است که پیامدهای آن همچنان بر ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور سایه انداخته است.

در این یادداشت تحلیلی، نگاهی خواهیم داشت به ابعاد مختلف پدیده‌ای که با نام «مهسا امینی» آغاز شد، اما به سرعت به بحران مشروعیت، شکاف نسلی، تغییر در نگرش‌های اجتماعی و بازتعریف مفاهیم قدرت و مقاومت منجر شد.

۱. از رخداد تا بحران: مهسا به‌مثابه جرقه یک اعتراض فراگیر:

مرگ مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ را نمی‌توان صرفاً یک حادثه شخصی یا انفرادی تلقی کرد. آنچه این رویداد را به جنبش بدل کرد، هم‌زمانی آن با انباشت نارضایتی‌های اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی بود که در لایه‌های مختلف جامعه ایران وجود داشت.پیش از این رخداد، جامعه با تورم بی‌سابقه، کاهش ارزش پول ملی، فساد ساختاری و فشارهای ناشی از تحریم‌های بین‌المللی دست و پنجه نرم می‌کرد. اما مرگ مهسا، موضوع "حجاب اجباری" را به مثابه نمادی از کنترل بدن، سلب اختیار و تقابل شهروند با دولت بازنمایی کرد. بدین‌ترتیب، مطالبه از «لغو گشت ارشاد» فراتر رفت و به پرسش از مشروعیت حاکمیت در تنظیم سبک زندگی مردم بدل شد.

۲. زن، زندگی، آزادی؛ بازتعریف مفاهیم بنیادین

شعار محوری جنبش پس از مهسا — «زن، زندگی، آزادی» — بیانی ساده اما عمیق از تحولی مفهومی بود که در جامعه شکل گرفت.

  • زن: دیگر نه به عنوان سوژه‌ای تحت کنترل، بلکه به عنوان فاعل اجتماعی که خواهان تصمیم‌گیری مستقل است.

  • زندگی: نماد کیفیت زیستن، کرامت انسانی، و حق بر بدن و انتخاب.

  • آزادی: فراتر از آزادی سیاسی، شامل آزادی‌های مدنی، فرهنگی و فردی.

این شعار به سرعت از مرزهای ایران فراتر رفت و مورد استقبال جنبش‌های فمینیستی، حقوق بشری و ضداقتدارگرایی در سراسر جهان قرار گرفت. این نشان از جهانی‌شدن مسأله ایران داشت؛ جایی که تجربه زیسته‌ی یک جامعه به یک نماد جهانی بدل می‌شود.

۳. گسست نسلی و فروپاشی روایت رسمی

جنبش پس از مهسا امینی نشان داد که میان نسل جوان ایرانی (به‌ویژه متولدان دهه ۸۰ و ۹۰) با روایت رسمی حاکمیت، شکافی عمیق ایجاد شده است. برای نخستین‌بار، نسلی وارد میدان کنش سیاسی شد که نه تجربه جنگ دارد، نه انقلاب، و نه حتی اصلاحات دهه ۷۰ برایش معنای خاصی دارد.

این نسل با استفاده از ابزارهایی مانند شبکه‌های اجتماعی، کنش خلاقانه، و طرد گفتمان‌های رسمی، تلاش کرد نظم موجود را به چالش بکشد. در مقابل، ساختار قدرت تلاش کرد با سرکوب سخت‌افزاری، قطع اینترنت و اعمال فشار امنیتی از گسترش این گفتمان جلوگیری کند.

اما همان‌طور که تجربه‌های جهانی نیز نشان داده‌اند، سرکوب شاید اعتراضات خیابانی را خاموش کند، اما مطالبات را از بین نمی‌برد؛ بلکه آن‌ها را به لایه‌های زیرین جامعه می‌راند.

۴. پیامدهای نهادی و بازتاب بین‌المللی

در سطح داخلی، گرچه نهادهایی مانند گشت ارشاد به‌طور موقت از خیابان‌ها کنار رفتند یا با تغییر شکل بازگشتند، اما تغییرات بنیادی در سیاست‌های کلان حاکمیتی مشاهده نشد. این خود، باعث تشدید بی‌اعتمادی عمومی به نهادهای رسمی و گسترش حس بی‌عدالتی شد.

در عرصه بین‌المللی، ماجرای مهسا امینی به ابزاری برای فشار دیپلماتیک علیه ایران بدل شد. اتحادیه اروپا و ایالات متحده تحریم‌هایی علیه برخی مقامات و نهادها وضع کردند. همچنین، پرونده ایران در نهادهای حقوق بشری مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل به‌طور جدی‌تری پیگیری شد.

همزمان، افکار عمومی جهانی نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران حساس‌تر شد؛ مسئله‌ای که هزینه مشروعیت بین‌المللی برای دولت ایران را افزایش داد.

۵. به کجا رسیده‌ایم؟ چشم‌انداز و پرسش‌های باز

اکنون که یک سال از آن خیزش گذشته، جامعه ایران در وضعیتی پارادوکسیکال به سر می‌برد:

  • از یک سو، سرکوب شدید باعث شده سطح آشکار کنش سیاسی کاهش یابد.

  • اما از سوی دیگر، تحول در نگرش عمومی، افول سرمایه اجتماعی حکومت، و افزایش کنشگری پنهان نشان می‌دهد که جامعه در حال بازآرایی خود است.

پرسش‌های کلیدی باقی‌مانده عبارت‌اند از:

  • آیا نظام سیاسی ایران توان پاسخگویی به مطالبات متراکم را دارد؟

  • شکاف‌های نسلی، جنسیتی و طبقاتی تا کجا قابل مدیریت‌اند؟

  • کنش‌های مدنی و جنبش‌های اجتماعی در نبود نهادهای واسط (احزاب، رسانه آزاد، نهاد مدنی مستقل) چگونه دوام می‌آورند؟

  • و در نهایت: آیا پس از مهسا، نقطه بازگشتی باقی مانده است؟

نتیجه‌گیری: مهسا به‌عنوان نشانه‌شناسی یک تغییر

مهسا امینی دیگر تنها یک نام نیست؛ او نمادی از تغییر در حال وقوع است. رخدادی که در نگاه اول شاید یک تراژدی فردی بود، اما در لایه‌های زیرین، حامل پیام یک دگرگونی ساختاری در جامعه ایران است.

سالگرد مهسا، فرصتی است برای تحلیل، تأمل و بازاندیشی در مورد ایرانِ امروز: کشوری میان تناقض‌ها، در مسیر گذار، و ایستاده بر لبه انتخابی تاریخی.

امیرپالوانه

معکوس سازی رفتار و سخنان خامنه ای

 


هنگامی که خامنه‌ای روز دوشنبه سخنرانی کرد و تا حدود زیادی برخلاف همیشه که دوپهلو حرف می‌زد، این بار حرف‌های مشخصی زد. به‌نظر می‌رسید خامنه‌ای سیاست رژیم را در مورد موضوعات مختلف مشخص کرد، اما با توجه به پیامدهای حرف‌های وی در درون رژیم روشن می‌شود که حرف‌های خامنه‌ای بازتاب معکوس در رژیم یا لااقل در بخشی از رژیم داشته، به این ترتیب که:

خامنه‌ای گفت بن‌بست در رژیم وجود ندارد.

اما خیلی‌ها آمدند و دوباره بر وجود بن‌بست در زمینه‌های مختلف، حتی با بهکار بردن کلمه بن‌بست تأکید کردند!

حتی برخی مهره‌ها از باند خامنه‌ای و نزدیکترین‌ها به او نیز مخالف‌خوانی کردند. مثل جنتی در نقطه مقابل خامنه‌ای که اوضاع را آرام جلوه داد، گفت: «وضعیت کشور اسباب نگرانی است»؛ آیا این را باید به حساب حواس پرتی جنتی گذاشت؟ و این‌که همین‌طوری حرفی زده! یا نه یک تناقض واقعی وجود دارد؟

 بن‌بستی هست یا نیست؟ 

در اینجا یک تناقض واقعی وجود دارد که این‌چنین بروز می‌کند. تنها مربوط به جنتی هم نیست که بگوییم ناشی از خرفتی است. کما این‌که در رسانه‌های رژیم هم از زبان مهره‌ها و رسانه‌های مختلف رژیم حرف‌های متناقض با حرف‌های خامنه‌ای بسیار دیدیم.

مثل محسن هاشمی که در برابر خامنه‌ای که می‌خواست قیام را حوادث کم‌اهمیت و گذرا جلوه بدهد، هشدار داد و گفت:

«قبل از رسیدن بهمن، صدای بهمن اعتراضات را می‌شنویم».

آخوند منتجب‌نیا در قسمت دیگری از اظهاراتش و در یک رو در رویی دیگر با خامنه‌ای که مدعی حمایت مردم از نظام شده بود:

«مردم می‌گویند شاه و دودمان شاه رفتند و نظام هزارفامیل رفت و اینها جایگزین شدند».

عبدالله ناصری، از مهره‌های باند اصلاح‌طلب هم گفت:‌

«شرایط کنونی کشور خطیرتر از زمان قبل از برجام و تحریم‌های آن زمان است».

شاید گفته شود که این نفرات هیچ‌کدام مسئولیت رسمی و مستقیم در پیشبرد سیاستهای نظام ندارند، در نتیجه حرف‌هایشان می‌تواند اظهارنظر شخصی باشد، در حالی‌که بالاخره سیاست را خود خامنه‌ای تعیین می‌کند و او و حرف‌های اوست که تعیین‌کننده است.

 حرف‌های روحانی، برترین نماد تناقض 

گرچه این استدلال اشتباه نیست اما در برابر آن می‌توان گفت که دیگر رسمی‌تر از روحانی کیست؟ درست است که خامنه‌ای خط را تعیین می‌کند ولی مجری خطوط او، روحانی و دولت اوست، در حالی‌که روحانی می‌گوید:

« باید مذاکرات را ادامه دهیم، چرا که راهی جز این وجود ندارد؛ باید با گفتگو و مذاکره مسایل را حل و فصل کنیم».

و حتی پیشنهاد مذاکرات مخفیانه را در مقاطع مختلف به‌عنوان راه‌کار یادآوری کرده و می‌گوید:

«مردم از این موضوع خبر نداشتند و شاید امروز هم هم‌چنان خیلی‌ها از آن مذاکرات و این‌که در آنجا چه گذشت، خبر نداشته باشند. این مذاکرات زیر نظر شورای عالی امنیت ملی بود. مرتب این مذاکرات را هدایت می‌کردیم و نتیجه مذاکرات در جلسات شورای عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار می‌گرفت».

یا در مورد بگیر و ببند در مورد فساد و... روحانی می‌گوید:

«باید بدانیم امروز مشکل اول در کشور، مشکل اقتصادی است و مشکل اقتصادی با بگیر و ببند حل نمی‌شود. اگر امروز می‌خواهیم در برابر توطئه آمریکا ایستادگی و مقابله کنیم، باید فضای کسب و کار آرام در ایران به‌وجود بیاید».

بگذریم از این‌که بخشی از علت بیان این حرف‌ها از جانب روحانی، اپوزیسیون‌نمایی برای سفید‌سازی خودش است ولی یک تنا‌قض واقعی وجود دارد که این‌طور بارز می‌شود.

 تناقض یا ۲سیاست متعارض؟! 

با توجه به واقعیت عملکرد تناقض در بالاترین نقاط هرم قدرت رژیم، آیا حرف‌های روحانی نشانه وجود د۲خط و ۲سیاست متعارض دو باند و نظرات متضاد آنها نیست؟

در جواب این سؤال می‌توان گفت: می‌تواند این‌طور باشد، ولی قطعاً هنگامی که آخوندها بخواهند خطی را پیش ببرند و به مرحله اجرا دربیاورند، دیگر روحانی نمی‌تواند خط دیگری برود، چون در تحلیل نهایی،‌ این خامنه‌ای است که «خط تعیین می‌کند».

کمااین‌که در مورد برجام هم جواب روحانی در مورد حملاتی که به او می‌شد، این بود که ما از اول تا آخر خطی را که خامنه‌ای مشخص می‌کرد رفتیم.

اگر خامنه‌ای تصمیم قطعی در مورد ایستادگی و رویارویی گرفته بود، روحانی نمی‌توانست این‌طور علنی این حرف‌ها را بزند.

 چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ 

با توجه به نکات بالا چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ بالاخره حرف‌های اخیر خامنه‌ای را چگونه ارزیابی کنیم؟

با توجه به تمامی نکات بالا، در مورد سخنرانی اخیر خامنه‌ای باید گفت: حرف‌های خامنه‌ای بیشتر مخاطب داخلی داشته و با هدف روحیه دادن به نیروهایی است که روند ریزش‌شان از رژیم آشکار است.

از طرف دیگر نباید حرف‌های روحانی هم به‌معنی این‌که دیگر رژیم خط مذاکره را در پیش گرفته تعبیر کرد زیرا رژیم هیچ‌وقت راستش را به مردم نمی‌گوید.

ولی از این حرف‌های متناقض یک چیز را می‌شود فهمید و آن این‌که:

برای رژیم یک چیز اصل است و آن حفظ رژیم به هر قیمت است و این است که اوجب واجبات است و این است که خیلی از ضد و نقیض گویی‌ها را توضیح می‌دهد. بنابراین اگر تشخیص بدهند که مذاکره با آمریکا، این هدف را تأمین می‌کند در اجرای آن، حتی یک ثانیه هم درنگ نخواهند کرد.استاد «زهرنوشی» این‌ها خمینی است که پس از گذاشتن ۲میلیون کشته و زخمی روی دست ملت، همین‌که احساس سقوط کرد فوراً برگشت و ۱۸۰درجه برعکس رفت! استدلالش هم این بود که برای حفظ قدرت، «توحید» یعنی اصل و اساس دین را هم می‌شود تعطیل کرد!

اینها فرزندان چنان دجالی هستند.

امیرپالوانه

۱۴۰۴ شهریور ۱۷, دوشنبه

سخنان خامنه‌ای؛ دستگاه درجه تب‌سنج نظام



سخنان خامنه‌ای؛ تب‌سنج نظام
برای فهم میزان درماندگی جمهوری اسلامی، همیشه نیاز به رسانه‌های مخالف یا تحلیل‌های اپوزیسیون نیست. کافی است به سخنان خامنه‌ای گوش دهیم؛ خودش بهتر از هر کس، تب نظام و نقاط ضعف آن را آشکار می‌کند. همان‌طور که گفته‌اند: «نیمی از پاسخ، در خودِ سؤال نهفته است.»
در نیمه دوم سال ۱۴۰۳ تعداد سخنرانی‌های خامنه‌ای به‌طور چشمگیری افزایش یافت و در همه آن‌ها یک جمله مشترک بارها تکرار شد: «ما ضعیف نیستیم!»
او حتی در ۳ بهمن گفت: «آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده!» (که البته آینده آمد و همه دیدند چه شد.)
از نگاه روان‌شناسی، تکرار بیش از حد یک ادعا معمولاً نشانه ضعف در همان نقطه است. وقتی خامنه‌ای در آذرماه حتی کسانی را که از «ضعف جمهوری اسلامی» سخن گفتند مجرم دانست و تهدید به برخورد کرد، معنایش این بود که جنگ روایت‌ها برای او دست‌کمی از جنگ فیزیکی ندارد. چون اگر روایت شکست‌ناپذیری نظام فروبپاشد، ریزش در خیابان‌ها هم شروع می‌شود.
خامنه‌ای امروز (۱۶ شهریور) دوباره تأکید کرده که باید «راوی قدرت باشیم نه ضعف!» و افزوده: «کشورهای دیگر هم مثل ما ضعف دارند!»
اما سؤال ساده این است: کدام حوزه برای نمایش قدرت باقی مانده؟
اقتصاد و معیشت که سال‌هاست فروپاشیده.
محیط زیست و انرژی هم در بحران کامل است.
تنها ادعای باقی‌مانده، توان نظامی و امنیتی بود که نتیجه‌اش را در همان ساعات اول جنگ دیدیم.
او بارها گفته بود: «اگر هیچ چیز نداریم، امنیت داریم!» اما حتی این شعار هم امروز زیر سؤال رفته.
خامنه‌ای در سخنان اخیرش روی «وفاق سه قوه» تأکید کرد. این تأکید بیش از آنکه نشانه قدرت باشد، نشان‌دهنده شکاف‌های درونی است؛ شکافی که مثل یک سرطان تهاجمی در حال گسترش است و نزاع «تسلیم یا جنگ» را به بالاترین سطح رسانده است.
وقتی از «لزوم غلبه روحیه تلاش بر شرایط کنونی» سخن گفت، در واقع به انفعال و رخوت در بدنه قدرت اعتراف کرد.
وقتی بر «افزایش استخراج نفت» تأکید کرد، یعنی فشار تحریم‌ها به اوج رسیده و بیم اصلی‌اش همین موضوع است.
وقتی از سفر پزشکیان به چین استقبال کرد، یعنی همچنان چشم به دست پکن و مسکو دارد.
وقتی از «انزوای اسرائیل» گفت، کافی است به یاد بیاوریم درباره «معامله قرن» و «پیمان ابراهیم» چه وعده‌هایی می‌داد؛ امروز همان کشورهای عربی برای اسرائیل فرش قرمز پهن کرده‌اند، در حالی که جمهوری اسلامی است که منزوی‌تر از همیشه شده طوری که حتی ژاپن محتاط هم رسماً در کنار آمریکا و اروپا علیه تهران موضع گرفته است.
خامنه‌ای حتی به مشکلات تأمین کالاهای اساسی اشاره کرده؛ این خود زنگ خطری است که احتمال بحران جدیدی در راه باشد.
در نهایت، باید گفت: سخنان خامنه‌ای بیش از هر چیز، تب‌سنجی از نظام است. هر بار که او به تکرار شعار «ما ضعیف نیستیم» پناه می‌برد، نشانه آن است که نظام در همان نقطه دچار ضعف عمیق شده است.

#خامنه_ای #نه_به_جمهوری_اسلامی

۱۴۰۴ شهریور ۱۳, پنجشنبه

زن، زندگی، آزادی؛ فریاد خاموش‌نشدنی زنان ایران



زن، زندگی، آزادی؛ فریاد خاموش‌نشدنی زنان ایران
جنبش زنان در ایران فقط یک جریان سیاسی یا اجتماعی نیست؛ این جنبش، داستانی است از ایستادگی، درد، امید و رؤیای آزادی. اگر تاریخ معاصر ایران را ورق بزنیم، همیشه ردپای زنانی را می‌بینیم که در برابر تحقیر و تبعیض قد علم کرده‌اند. اما جمهوری اسلامی، با تمام قوا، کوشید صدای آنان را خفه کند.
جمهوری اسلامی؛ حکومتی که از زن می‌ترسد
از همان روزهای اول انقلاب ۵۷، اولین قربانی سیاست‌های جدید، زنان بودند. حجاب اجباری، محدودیت در کار، قوانین تبعیض‌آمیز خانواده، و نگاه تحقیرآمیز به زن به‌عنوان «شهروند درجه دو» نشان داد که حکومت تازه‌تأسیس، بیش از هر چیز از نیروی زنانه وحشت دارد. چرا؟ چون زن آزادی‌خواه یعنی شکستن ستون‌های مردسالاری و دیکتاتوری.
مقاومت، نه در کتاب‌ها، بلکه در زندگی روزمره
اما زنان ایرانی هیچ‌گاه تسلیم نشدند. مقاومت آن‌ها فقط در تجمع‌ها و شعارها خلاصه نشد، بلکه در کوچک‌ترین انتخاب‌های روزمره معنا پیدا کرد: دختری که موهایش را بیرون می‌گذارد، زنی که با وجود فشارها دانشگاه می‌رود، مادری که به فرزندش یاد می‌دهد «آزادی حق توست».همین رفتارهای کوچک، زنجیره‌ای بزرگ از مقاومت ساخته‌اند.
یکی از دختران دانشجو در تهران گفته بود:
«هر بار که روسری‌ام را عقب می‌زنم، انگار نفسی تازه می‌کشم. این کوچک‌ترین راه من برای گفتن این است که من برده‌ی آن‌ها نیستم.»
و مادری از سنندج روایت می‌کرد:
«وقتی دخترم در تظاهرات شرکت می‌کند، از ترس می‌لرزم، اما هم‌زمان به او افتخار می‌کنم. ما مادران سال‌ها سکوت کردیم؛ حالا نوبت دختران است که فریاد بزنند.»
مهسا امینی؛ جرقه‌ای که آتش خاموش را شعله‌ور کرد
قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی در سال ۱۴۰۱ پرده از حقیقتی تلخ برداشت: جمهوری اسلامی حاضر است برای کنترل بدن و زندگی زنان، تا مرگ پیش برود. اما همانجا بود که شعار «زن، زندگی، آزادی» به خیابان‌ها آمد و دیگر بازنگشت. این شعار، ترجمان آرزوی میلیون‌ها زن ایرانی شد؛ آرزوی یک زندگی عادی، بدون تحقیر، بدون ترس، بدون اجبار.
یک دختر نوجوان در رشت گفته بود:
«ما برای چیز زیادی نمی‌جنگیم، فقط می‌خواهیم مثل دختران جاهای دیگر دنیا آزاد راه برویم، آزاد بخندیم، آزاد زندگی کنیم.»
سرکوبی که مشروعیت را می‌سوزاند
حکومت با باتوم، گلوله و زندان پاسخ داد. دختران جوانی مثل نیکا و حدیث به خاک افتادند، هزاران زن بازداشت و شکنجه شدند، اما جامعه‌ای که یک بار طعم همبستگی را چشیده، دیگر به عقب بازنمی‌گردد. هر قطره خونی که بر زمین ریخت، مشروعیت جمهوری اسلامی را بیشتر از بین برد و فریاد عدالت‌خواهی زنان را رساتر کرد.
یکی از زنان بازداشتی پس از آزادی گفته بود:
 «آن‌ها می‌خواستند ما را بشکنند، ولی من در زندان فهمیدم که ترس واقعی از ماست، نه از آن‌ها. چون ما زندگی را می‌خواهیم و آن‌ها فقط مرگ را.»
آینده‌ای که زنان می‌سازند
امروز جنبش زنان فقط محدود به خواسته‌های جنسیتی نیست؛ این جنبش به نیروی محرک تغییر سیاسی و اجتماعی کل ایران تبدیل شده است. زنان ایرانی به همه یادآوری کرده‌اند که آزادی بدون آزادی زن، رؤیایی توخالی است. روزی که این جنبش به پیروزی برسد، نه فقط زنان، که تمام ملت ایران نفس تازه‌ای خواهد کشید.

۱۴۰۴ شهریور ۱۲, چهارشنبه

خامنه‌ای در زیرزمین؛ پنهانی که سیاست را مدفون کرد


مقدمه: خروش جنگ و سکوت رهبر
جنگی ۱۲ روزه در گرفت؛ از ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، اسرائیل به‌صورت غافلگیرانه تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران را هدف قرار داد و پاسخ ایران حملات موشکی و پهپادی بود. در این میان، رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، در سکوتی آشکار فرو رفت و حضور عمومی‌اش برای مدتی طولانی کمرنگ شد—پدیده‌ای که باعث بروز حدس و گمان‌های گسترده شد .
پرده‌برداری: چرا خامنه‌ای «ناپدید» شد؟
بر اساس گزارش وزارت دفاع اسرائیل، خامنه‌ای به‌خوبی از خطر آگاهی داشت و برای محافظت از جانش به‌طور کامل مخفی شد و ارتباطاتش با فرماندهان کلیدی را نیز قطع کرد. وزیر دفاع وقت اسرائیل گفته است:
 «اگر خامنه‌ای قابل دسترس بود، ما او را حذف می‌کردیم. اما او خطر را می‌دانست و در زیر زمین ناپدید شد...» 
این اقدام نشان داد که حتی بالاترین مقام رسمی کشور، در روزهای جنگ، فرماندهی عملی بحران را از دست داده و به‌جای حضور در صحنه، در پس پرده‌ی امنیت خود پنهان شد.
روایت رسمی جمهوری اسلامی: تحریف واقعیت و تولید امنیت کاذب
پس از پایان جنگ، به‌صورت رسمی اعلام شد که دشمن قصد داشته نظام سیاسی ایران را با تمرکز بر رهبر آن نابود کند. شورای عالی امنیت در موضعی اعلام کرد:
«دشمن در کمتر از شش روز قصد براندازی داشت، ولی این نقشه به‌واسطه‌ی انسجام ملی و مقاومت خردمندانه شکست خورد» .
در خط دیگری، خامنه‌ای ضمن بازگشت به عرصه عمومی، گفت که هدف حملات اسرائیل، «ضعیف‌سازی نظام اسلامی و تحریک ناآرامی داخلی برای سرنگونی آن» بوده .
اعتراض: وقتی رهبر یک ملت از تودۀ مردم پنهان می‌شود
این رخدادها مجموعه‌ای از پیامدهای خطرناک را به‌دنبال داشت:
1. افزایش بی‌اعتمادی به دولت
وقتی رهبر عملیات فرماندهی را به‌واسطه‌ای مانند تماس و حضور مستقیم اجرا نمی‌کند، جایگاه رهبری تضعیف می‌شود.
2. تهدید مشروعیت نظام
خامنه‌ای با سکوت و پنهان‌کاری، به شکاف بین حاکمیت و مردم دامن زد و این رفتار، مصداق عدم توان مواجهه مستقیم با بحران است.
3. پیام سمبلیک به مردم: پنهان شدن، نمادی از ترس و ضعف است، نه اقتدار و رهبری.
نتیجه‌گیری: روزی که رهبری به زیرزمین رفت
جنگ ۱۲ روزه، نه‌فقط یک رویارویی نظامی بلکه آزمونی بحرانی برای رهبری سیاسی ایران بود. خامنه‌ای در روزهای سخت، تصمیم گرفت امنیت فردی‌اش را بر جان مردم و حتی تصویر رهبری نظام مقدم بداند. این تصمیم، ناخودآگاه پیام این را به جامعه مخابره می‌کند: در لحظات بحرانی، توقع امنیت از رهبران توهمی بیش نیست.

پست های ویژه

دادگاه انقلاب از 57 تا به اکنون

همانطوری که از نام دادگاه انقلاب پیداست،این دادگاه ها پس از وقوع یک انقلاب در پاره ای از کشورها تشکیل می شوند ، تا ضمن رسیدگی سریع و با شدت،...

پست های پرطرفدار