۱۴۰۴ شهریور ۲۶, چهارشنبه

بابک شهابی ، زندانی سیاسی اعدام شد

بامداد امروز حکم اعدام بابک شهبازی ، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، در ایران اجرا شد.پرونده او سرشار از ابهام،تناقض و ایرادات حقوقی بود و دیوان عالی کشور سه بار بدون توجه به شواهد و نقایص،درخواست اعاده دادرسی او را رد کرده بود.
اتهام شهبازی بر اساس ماده ۶ قانون مقابله با اقدامات خصمانه اسرائیل مطرح شد، اما هیچ مدرکی دال بر همکاری عملی یا دسترسی او به اطلاعات محرمانه ارائه نشد.تنها استناد پرونده به اعترافاتی بودکه تحت شکنجه و فشار از او و دیگر زندانیان اخذ شده بود؛ اعترافاتی که هرگز به صورت کتبی امضا نکردواعلام کرد با تهدیدو اجبار بیان بوده است.
افزون بر این، یک نامه که او خطاب به رئیس‌جمهور اوکراین نوشته بود،به‌طور ساختگی به نامه‌ای خطاب به اسرائیل تحریف شد و مبنای اصلی اتهام علیه او قرار گرفت.

قانون اساسی :
اصل۲۲-رعایت حقوق ذاتی و شهروندی 
اصل۳۴-رعایت حقوق انسانی توسط قانون 

اعلامیه جهانی حقوق بشر: 
ماده۳-حق حیات برای همه 
ماده۸-رعایت حقوق انسانی توسط قانون 
ماده۱۰_حق محاکمه قانونی برای همه
ماده۲۲-حق امنیت اجتماعی فرهنگی مالی 

کانون دفاع از حقوق بشر در ایران 

۱۴۰۴ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

مهسا امینی؛ یک سال بعد، پژواک صدایی خاموش‌نشدنی


مهسا امینی؛ یک سال پس از بحران مشروعیت و بازتعریف نظم اجتماعی

۱۸ شهریور ۱۴۰۳، دومین سالگرد درگذشت مهسا امینی، نه صرفاً یادآور یک تراژدی انسانی، بلکه نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است که پیامدهای آن همچنان بر ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور سایه انداخته است.

در این یادداشت تحلیلی، نگاهی خواهیم داشت به ابعاد مختلف پدیده‌ای که با نام «مهسا امینی» آغاز شد، اما به سرعت به بحران مشروعیت، شکاف نسلی، تغییر در نگرش‌های اجتماعی و بازتعریف مفاهیم قدرت و مقاومت منجر شد.

۱. از رخداد تا بحران: مهسا به‌مثابه جرقه یک اعتراض فراگیر:

مرگ مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱ را نمی‌توان صرفاً یک حادثه شخصی یا انفرادی تلقی کرد. آنچه این رویداد را به جنبش بدل کرد، هم‌زمانی آن با انباشت نارضایتی‌های اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی بود که در لایه‌های مختلف جامعه ایران وجود داشت.پیش از این رخداد، جامعه با تورم بی‌سابقه، کاهش ارزش پول ملی، فساد ساختاری و فشارهای ناشی از تحریم‌های بین‌المللی دست و پنجه نرم می‌کرد. اما مرگ مهسا، موضوع "حجاب اجباری" را به مثابه نمادی از کنترل بدن، سلب اختیار و تقابل شهروند با دولت بازنمایی کرد. بدین‌ترتیب، مطالبه از «لغو گشت ارشاد» فراتر رفت و به پرسش از مشروعیت حاکمیت در تنظیم سبک زندگی مردم بدل شد.

۲. زن، زندگی، آزادی؛ بازتعریف مفاهیم بنیادین

شعار محوری جنبش پس از مهسا — «زن، زندگی، آزادی» — بیانی ساده اما عمیق از تحولی مفهومی بود که در جامعه شکل گرفت.

  • زن: دیگر نه به عنوان سوژه‌ای تحت کنترل، بلکه به عنوان فاعل اجتماعی که خواهان تصمیم‌گیری مستقل است.

  • زندگی: نماد کیفیت زیستن، کرامت انسانی، و حق بر بدن و انتخاب.

  • آزادی: فراتر از آزادی سیاسی، شامل آزادی‌های مدنی، فرهنگی و فردی.

این شعار به سرعت از مرزهای ایران فراتر رفت و مورد استقبال جنبش‌های فمینیستی، حقوق بشری و ضداقتدارگرایی در سراسر جهان قرار گرفت. این نشان از جهانی‌شدن مسأله ایران داشت؛ جایی که تجربه زیسته‌ی یک جامعه به یک نماد جهانی بدل می‌شود.

۳. گسست نسلی و فروپاشی روایت رسمی

جنبش پس از مهسا امینی نشان داد که میان نسل جوان ایرانی (به‌ویژه متولدان دهه ۸۰ و ۹۰) با روایت رسمی حاکمیت، شکافی عمیق ایجاد شده است. برای نخستین‌بار، نسلی وارد میدان کنش سیاسی شد که نه تجربه جنگ دارد، نه انقلاب، و نه حتی اصلاحات دهه ۷۰ برایش معنای خاصی دارد.

این نسل با استفاده از ابزارهایی مانند شبکه‌های اجتماعی، کنش خلاقانه، و طرد گفتمان‌های رسمی، تلاش کرد نظم موجود را به چالش بکشد. در مقابل، ساختار قدرت تلاش کرد با سرکوب سخت‌افزاری، قطع اینترنت و اعمال فشار امنیتی از گسترش این گفتمان جلوگیری کند.

اما همان‌طور که تجربه‌های جهانی نیز نشان داده‌اند، سرکوب شاید اعتراضات خیابانی را خاموش کند، اما مطالبات را از بین نمی‌برد؛ بلکه آن‌ها را به لایه‌های زیرین جامعه می‌راند.

۴. پیامدهای نهادی و بازتاب بین‌المللی

در سطح داخلی، گرچه نهادهایی مانند گشت ارشاد به‌طور موقت از خیابان‌ها کنار رفتند یا با تغییر شکل بازگشتند، اما تغییرات بنیادی در سیاست‌های کلان حاکمیتی مشاهده نشد. این خود، باعث تشدید بی‌اعتمادی عمومی به نهادهای رسمی و گسترش حس بی‌عدالتی شد.

در عرصه بین‌المللی، ماجرای مهسا امینی به ابزاری برای فشار دیپلماتیک علیه ایران بدل شد. اتحادیه اروپا و ایالات متحده تحریم‌هایی علیه برخی مقامات و نهادها وضع کردند. همچنین، پرونده ایران در نهادهای حقوق بشری مانند شورای حقوق بشر سازمان ملل به‌طور جدی‌تری پیگیری شد.

همزمان، افکار عمومی جهانی نسبت به وضعیت حقوق بشر در ایران حساس‌تر شد؛ مسئله‌ای که هزینه مشروعیت بین‌المللی برای دولت ایران را افزایش داد.

۵. به کجا رسیده‌ایم؟ چشم‌انداز و پرسش‌های باز

اکنون که یک سال از آن خیزش گذشته، جامعه ایران در وضعیتی پارادوکسیکال به سر می‌برد:

  • از یک سو، سرکوب شدید باعث شده سطح آشکار کنش سیاسی کاهش یابد.

  • اما از سوی دیگر، تحول در نگرش عمومی، افول سرمایه اجتماعی حکومت، و افزایش کنشگری پنهان نشان می‌دهد که جامعه در حال بازآرایی خود است.

پرسش‌های کلیدی باقی‌مانده عبارت‌اند از:

  • آیا نظام سیاسی ایران توان پاسخگویی به مطالبات متراکم را دارد؟

  • شکاف‌های نسلی، جنسیتی و طبقاتی تا کجا قابل مدیریت‌اند؟

  • کنش‌های مدنی و جنبش‌های اجتماعی در نبود نهادهای واسط (احزاب، رسانه آزاد، نهاد مدنی مستقل) چگونه دوام می‌آورند؟

  • و در نهایت: آیا پس از مهسا، نقطه بازگشتی باقی مانده است؟

نتیجه‌گیری: مهسا به‌عنوان نشانه‌شناسی یک تغییر

مهسا امینی دیگر تنها یک نام نیست؛ او نمادی از تغییر در حال وقوع است. رخدادی که در نگاه اول شاید یک تراژدی فردی بود، اما در لایه‌های زیرین، حامل پیام یک دگرگونی ساختاری در جامعه ایران است.

سالگرد مهسا، فرصتی است برای تحلیل، تأمل و بازاندیشی در مورد ایرانِ امروز: کشوری میان تناقض‌ها، در مسیر گذار، و ایستاده بر لبه انتخابی تاریخی.

امیرپالوانه

معکوس سازی رفتار و سخنان خامنه ای

 


هنگامی که خامنه‌ای روز دوشنبه سخنرانی کرد و تا حدود زیادی برخلاف همیشه که دوپهلو حرف می‌زد، این بار حرف‌های مشخصی زد. به‌نظر می‌رسید خامنه‌ای سیاست رژیم را در مورد موضوعات مختلف مشخص کرد، اما با توجه به پیامدهای حرف‌های وی در درون رژیم روشن می‌شود که حرف‌های خامنه‌ای بازتاب معکوس در رژیم یا لااقل در بخشی از رژیم داشته، به این ترتیب که:

خامنه‌ای گفت بن‌بست در رژیم وجود ندارد.

اما خیلی‌ها آمدند و دوباره بر وجود بن‌بست در زمینه‌های مختلف، حتی با بهکار بردن کلمه بن‌بست تأکید کردند!

حتی برخی مهره‌ها از باند خامنه‌ای و نزدیکترین‌ها به او نیز مخالف‌خوانی کردند. مثل جنتی در نقطه مقابل خامنه‌ای که اوضاع را آرام جلوه داد، گفت: «وضعیت کشور اسباب نگرانی است»؛ آیا این را باید به حساب حواس پرتی جنتی گذاشت؟ و این‌که همین‌طوری حرفی زده! یا نه یک تناقض واقعی وجود دارد؟

 بن‌بستی هست یا نیست؟ 

در اینجا یک تناقض واقعی وجود دارد که این‌چنین بروز می‌کند. تنها مربوط به جنتی هم نیست که بگوییم ناشی از خرفتی است. کما این‌که در رسانه‌های رژیم هم از زبان مهره‌ها و رسانه‌های مختلف رژیم حرف‌های متناقض با حرف‌های خامنه‌ای بسیار دیدیم.

مثل محسن هاشمی که در برابر خامنه‌ای که می‌خواست قیام را حوادث کم‌اهمیت و گذرا جلوه بدهد، هشدار داد و گفت:

«قبل از رسیدن بهمن، صدای بهمن اعتراضات را می‌شنویم».

آخوند منتجب‌نیا در قسمت دیگری از اظهاراتش و در یک رو در رویی دیگر با خامنه‌ای که مدعی حمایت مردم از نظام شده بود:

«مردم می‌گویند شاه و دودمان شاه رفتند و نظام هزارفامیل رفت و اینها جایگزین شدند».

عبدالله ناصری، از مهره‌های باند اصلاح‌طلب هم گفت:‌

«شرایط کنونی کشور خطیرتر از زمان قبل از برجام و تحریم‌های آن زمان است».

شاید گفته شود که این نفرات هیچ‌کدام مسئولیت رسمی و مستقیم در پیشبرد سیاستهای نظام ندارند، در نتیجه حرف‌هایشان می‌تواند اظهارنظر شخصی باشد، در حالی‌که بالاخره سیاست را خود خامنه‌ای تعیین می‌کند و او و حرف‌های اوست که تعیین‌کننده است.

 حرف‌های روحانی، برترین نماد تناقض 

گرچه این استدلال اشتباه نیست اما در برابر آن می‌توان گفت که دیگر رسمی‌تر از روحانی کیست؟ درست است که خامنه‌ای خط را تعیین می‌کند ولی مجری خطوط او، روحانی و دولت اوست، در حالی‌که روحانی می‌گوید:

« باید مذاکرات را ادامه دهیم، چرا که راهی جز این وجود ندارد؛ باید با گفتگو و مذاکره مسایل را حل و فصل کنیم».

و حتی پیشنهاد مذاکرات مخفیانه را در مقاطع مختلف به‌عنوان راه‌کار یادآوری کرده و می‌گوید:

«مردم از این موضوع خبر نداشتند و شاید امروز هم هم‌چنان خیلی‌ها از آن مذاکرات و این‌که در آنجا چه گذشت، خبر نداشته باشند. این مذاکرات زیر نظر شورای عالی امنیت ملی بود. مرتب این مذاکرات را هدایت می‌کردیم و نتیجه مذاکرات در جلسات شورای عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار می‌گرفت».

یا در مورد بگیر و ببند در مورد فساد و... روحانی می‌گوید:

«باید بدانیم امروز مشکل اول در کشور، مشکل اقتصادی است و مشکل اقتصادی با بگیر و ببند حل نمی‌شود. اگر امروز می‌خواهیم در برابر توطئه آمریکا ایستادگی و مقابله کنیم، باید فضای کسب و کار آرام در ایران به‌وجود بیاید».

بگذریم از این‌که بخشی از علت بیان این حرف‌ها از جانب روحانی، اپوزیسیون‌نمایی برای سفید‌سازی خودش است ولی یک تنا‌قض واقعی وجود دارد که این‌طور بارز می‌شود.

 تناقض یا ۲سیاست متعارض؟! 

با توجه به واقعیت عملکرد تناقض در بالاترین نقاط هرم قدرت رژیم، آیا حرف‌های روحانی نشانه وجود د۲خط و ۲سیاست متعارض دو باند و نظرات متضاد آنها نیست؟

در جواب این سؤال می‌توان گفت: می‌تواند این‌طور باشد، ولی قطعاً هنگامی که آخوندها بخواهند خطی را پیش ببرند و به مرحله اجرا دربیاورند، دیگر روحانی نمی‌تواند خط دیگری برود، چون در تحلیل نهایی،‌ این خامنه‌ای است که «خط تعیین می‌کند».

کمااین‌که در مورد برجام هم جواب روحانی در مورد حملاتی که به او می‌شد، این بود که ما از اول تا آخر خطی را که خامنه‌ای مشخص می‌کرد رفتیم.

اگر خامنه‌ای تصمیم قطعی در مورد ایستادگی و رویارویی گرفته بود، روحانی نمی‌توانست این‌طور علنی این حرف‌ها را بزند.

 چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ 

با توجه به نکات بالا چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ بالاخره حرف‌های اخیر خامنه‌ای را چگونه ارزیابی کنیم؟

با توجه به تمامی نکات بالا، در مورد سخنرانی اخیر خامنه‌ای باید گفت: حرف‌های خامنه‌ای بیشتر مخاطب داخلی داشته و با هدف روحیه دادن به نیروهایی است که روند ریزش‌شان از رژیم آشکار است.

از طرف دیگر نباید حرف‌های روحانی هم به‌معنی این‌که دیگر رژیم خط مذاکره را در پیش گرفته تعبیر کرد زیرا رژیم هیچ‌وقت راستش را به مردم نمی‌گوید.

ولی از این حرف‌های متناقض یک چیز را می‌شود فهمید و آن این‌که:

برای رژیم یک چیز اصل است و آن حفظ رژیم به هر قیمت است و این است که اوجب واجبات است و این است که خیلی از ضد و نقیض گویی‌ها را توضیح می‌دهد. بنابراین اگر تشخیص بدهند که مذاکره با آمریکا، این هدف را تأمین می‌کند در اجرای آن، حتی یک ثانیه هم درنگ نخواهند کرد.استاد «زهرنوشی» این‌ها خمینی است که پس از گذاشتن ۲میلیون کشته و زخمی روی دست ملت، همین‌که احساس سقوط کرد فوراً برگشت و ۱۸۰درجه برعکس رفت! استدلالش هم این بود که برای حفظ قدرت، «توحید» یعنی اصل و اساس دین را هم می‌شود تعطیل کرد!

اینها فرزندان چنان دجالی هستند.

امیرپالوانه

پست های ویژه

دادگاه انقلاب از 57 تا به اکنون

همانطوری که از نام دادگاه انقلاب پیداست،این دادگاه ها پس از وقوع یک انقلاب در پاره ای از کشورها تشکیل می شوند ، تا ضمن رسیدگی سریع و با شدت،...

پست های پرطرفدار